سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
 
قالب وبلاگ
آخرین مطالب
لینک دوستان


 

عقل با تمام شکوه ، عظمت و جایگاه برجسته‏اى که در حیات انسان دارد، موهبتى است از جانب خداوند و حقیقتى ست‏با دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق. چهره اقبال عقل، در سعى و تلاش انسان براى اتصال به حق، و ایمان به غیب تجلى کرده و ارتباط انسان را با لازمان و ابدیت تحقق مى‏بخشد.

اما، چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زیان (خسر) ترسیم شده و با اغواى شیطان استمرار یافته است. این عقل ادبار که - جایگاه نفوذ شیطان است، با زمان گره خورده و تاریخ بشرى را رقم زده - اکنون پس از پشت‏سرنهادن فراز و نشیبهاى بسیار، در آستانه پایان خود قرار دارد و چون عقل به پایان رسد، زمان فانى به پایان مى‏رسد و آخرالزمان یعنى آخرالعقل.

تعارض درونى عقل ادبار امروزه پس از عبور از پیچ و خم قرنها، کسب تجارب فراوان، پس از پشت‏سر نهادن تحولات دوران پرماجراى خلق و وضع که اوج شکوفایى و اقتدار او بوده است، و بعد از پیمودن تمام راههایى که محتمل بود بتواند استقلال و سیطره فراگیر و دائمى او را تامین کند و براى انسان معرض از حق، مدینه فاضله و بهشت زمینى بسازد; بیش از همیشه آشکارا و برملا شده است.

نشان هویدایى این تعارض، نواندیشى و نوآورى پرشتاب عقل است. چاره‏اندیشى بى‏وقفه عقل واقع در بحران، حکایت از سرگشتگى و اضطراب درونى او مى‏کند. این بحران سخن از پایان عقلانیت و سقوط نهایى او دارد. به این نکته باید توجه کرد که تحولات و تطورات عقل با نوآوریهاى او تفاوت دارد. عقل در درون آن دو دوران کلى خود - دوران کشف و دوران وضع - ادوار و اعصار مختلفى را تجربه کرده و منازل بسیارى را پشت‏سر نهاده است. تطور عقل یعنى خروج اضطرارى او از یک منزل - بر اثر رسیدن به بن‏بست - و ورودش به منزلى دیگر ونوآوریهاى او یعنى تلاش براى مستورکردن بحران درونى یک منزل. امروز عقل قرن بیستم پس از عبور از آخرین دوره تحول دوران‏وضع و جعل، در میانه بحرانى همه‏جانبه و فراگیر گرفتار آمده است. نواندیشى و نوآورى مدام و لحظه به لحظه او نه حکایت ازشادابى و خرمى که نشان از ویرانى و آشفتگى دارد. او باید مدام پاسخگوى پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاینده باشد و از این رو همواره باید امر جدیدى ارائه کند و براى این تجدد دائم، به کشفیات علمى و اطلاعات تجربى تازه نیازمند است و همین علم و اطلاع روزافزون - و محصولات آن - بر شتاب زمان افزوده است. و در نتیجه روز و ماه و سال امروز سرعت و شتابى بمراتب بیشتر و افزونتر از روزها و سالهاى قرون گذشته دارد. زمان در گرداب سرعتى‏تب‏آلوده‏وشتابى‏سرسام‏آور افتاده و بى‏مقصد و کور بر گرد خود مى‏چرخد و با سرعت تمام به پایان خود نزدیک مى‏شود. پایان زمان یعنى به نهایت رسیدن تمام راههاى مولود علم و ادراک بشرى; و آخرالزمان یعنى آخرالعقل. آنجا که عقل ادبار - پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براى معمارى بناى استقلال انسان و انفکاک او از حق - به بن‏بست مى‏رسد، زمان فانى نیز بى‏وجه مى‏شود و ضرورت وجودى خود را از دست مى‏دهد. همپا و همراه عقل، زمان نیز خسته و فرسوده مى‏گردد. با این عقل فرسوده و از نفس‏افتاده، و درون این زمان ناتوان و هویت از کف داده، چهره خسران آدمى بیشتر و بیشتر هویدا مى‏شود. در چنین وضعیتى است که ماهیت فسادانگیز و فسق‏افروز ادبار به حق، عیان و حقیقت عقل و زمان برملا خواهد شد.

تاریخ عقل ادبار، سراسر جهل مضاعف و مشدد در باب حقایق هستى بوده است. پافشارى او بر این جهل زمخت، بر امتداد تاریخ و بر حجابهاى او افزوده است. اکنون این عقل پس از طى دوره تجدد، در زائده‏اى پس از تجدد قرار گرفته، بناى ایمان به عقل متزلزل شده و پایه‏هاى عمارت و امارت عقلانیت در حال فروریختن است. غایت و نهایت عقلانیت که اعتراف به جهل و اقرار به نادانى یعنى خروج از ظلمت جهل مرکب است، امروز در حال تحقق است.

در این نقطه پایانى که تمام استعدادهاى عقل فعلیت‏یافته و همه بذرهاى نهفته در ذاتش شکفته شده و به برگ و بار نشسته و عقل نتوانسته آرمانشهر موعود را در زمین بیافریند، و بت عقل در دل آدمیان شکسته، و آنان رفته‏رفته به وادى جهل بسیط قدم نهاده‏اند و دو راه در برابر آنان گشوده است. این دوره نهایى، در حقیقت تبلور کل دوره‏هایى است که از آغاز تاریخ در برابر انسان وجود داشته و انسان امروز وارث آن شده است. این دوره، دوره خاک و خداست; یکى از آنها آخرین مرتبه هبوط آدمى از خدا به خاک یعنى سقوط و انحطاط نهایى او را متحقق مى‏کند و دیگرى آخرین سرمنزل صعود انسان از خاک به خداست. این دوره، دوره آخرالزمان است و هر یک از آنها آخرین خطوط سیماى دوگانه بشرى را ترسیم مى‏کند و جملات پایانى، و سرنوشت دو کتاب را رقم مى‏زند. کتاب ادبار، غفلت، خسران، زمان، شیطان، جبر و اضطرار و صحیفه عشق، ایمان، تفکر، آزادى، عمل صالح و انتظار. این دوره، دوره فراگیرى است که تمام راههاى موجود، در ذیل یکى ازآن دو حل و هضم مى‏شود و مندرج است.

این دو راه عبارتند از: راه شرق و راه غرب. مرادم شرق و غرب جغرافیایى نیست.

راه شرق و حکمت مشرقى و ایمان یعنى راه اقبال و به شمس حقیقت، رویکرد به نور، توجه به حق، شستشوى خویش در کوثر عشق و ایمان، زدودن و ستردن غبار جهل و ملال با زلال وصال، و گشودن روزنه‏هاى دنیاى انسان به ساحت غیب.

و راه غرب و تعقل مغربى یعنى راه افول و غروب خورشید حقیقت، ادبار به نور، نیست‏انگارى و رویکرد به عدم، و گام‏زدن در راهى که به سوى اضطرار مطلق - که تجسد نهایى جبر خشن تاریخ است - منتهى مى‏شود.

راه غرب راهى است که به پایان قرن بیستم رسیده و در تدارک ورودى پرهول و هراس به قرن بیست‏ویکم است. راه غرب را قرن بیستمى‏ها مى‏روند و آنها کسانى هستند که یک رویداد موازى عظیم در تاریخ عقل را ندیده انگاشته‏اند; یعنى ظهور پیامبر اسلام را. اگر این نظریه را بپذیریم که حضور پیامبران در طول تاریخ، پدیده‏اى است مقارن و موازى با تحولات عقل - تا به عنوان حجتهاى ظاهرى، مردم هر عصر را دسگیرى و بر مکر شیطان آگاه کنند - در آن صورت ندیده گرفتن آخرین پیامبر ، مولود غفلت و ناآگاهى از سازوکار حرکت عقل در تاریخ و بى‏توجهى به آخرین تحولات اساسى عقل، و مؤدى به توغل در عقل‏زدگى و استمرار بخشیدن به راهى است که ادبار به حق را در پایان قرن بیستم تحویل قرن بیست و یکم مى‏دهد.

فرهنگ و اخلاق مسلط قرن بیستمى، فرهنگ گسست تام و تمام از حق، و در واقع فرهنگ بى‏فرهنگى است; فرهنگ و اخلاقى است که یک حقیقت ره‏آموز و سرنوشت‏ساز را در تاریخ، مسکوت نهاده و بدین ترتیب هویت تاریخى خود را گم کرده است و از این رو براى جبران این‏خسارت‏عظیم،به‏سلطه‏جویى و اقتدارطلبى گراییده و با نیروهاى اهریمنى معامله کرده است; یعنى نفیس‏ترین و ضرورى‏ترین لوازم حیات و گرانبهاترین امورى که براى ادامه حیات انسانى خود به آنها نیاز مبرم داشته، فروخته و با بهاى ناچیز و ثمن‏بخسى که از این راه به کف آورده، به ابتیاع علم و اطلاعات و ابزار و ادواتى پرداخته است که بتواند اقتدار او را تامین، و شکنندگى و آسیب‏پذیرى‏اش را در برابر صدها خطر و بلیه‏اى که در کمین اوست، ترمیم کند ، غافل از اینکه در این داد و ستد از یک سو فقط ابزار و وسایل حیات را به کف آورده و اصل حیات انسانى خود را از دست داده و از سوى دیگر دل به قدرت و سلطه‏اى خوش کرده که چون حقیقى نیست، یعنى از آبشخور قدرت لایزال حق سیراب نشده بل مولود سراب قدرت اهریمنى است و آدمى پیش از پرکردن ظرف وجودى خود از حق، آن را تملک کرده، تبدیل به کابوسى مخوف گردیده و آدمى را محکوم قدرت دست‏پرورده خود ساخته است.

راه غرب، راه جبر تاریخ و اضطرار و درماندگى ذاتى عقل ادبار است. در این راه چون آدمى محکوم قدرت اهریمنى است که هیچ اراده و اختیارى از خود ندارد. در اینجا انسان بسته زنجیر زمان است و براى کسى که در غل حرکت تاریخ گرفتار افتاده، آینده نیز همانند گذشته بسته و ضرورى است. براى کسى که در راه اعراض از حق گام مى‏زند، هیچ افقى جز هیچستان لم‏یزرع انحطاط و فسق وجود ندارد. براى راهیان راه غرب، عالم با همه وسعت مسدود است و زمین با تمام گستردگى، تنگ و تاریک و مظلم. در چنین وضعیتى عقل تنزل مى‏کند و نشانه‏هاى این تنزل را مى‏توان در رویکرد عقل به واقعیتهاى حقیر و پست مشاهده کرد. عقلى که در اوج آسمانها پرواز مى‏کرد و ترانه مابعدالطبیعه مى‏سرود و در زمین و زمان پر مى‏کشید و کل حوزه ادراک را زیر بال و پر داشت، چنان به حضیض ذلت و حقارت فرود آمده که سر از بستر خواب،مطالعه وکندوکاودرابتدایى‏ترین غرایز انسان در آورده است.

آیینه این حقارت و آشفتگى، زبان است. سراسیمگى، سرگشتگى و بى‏هویتى عقل و زمان را در آیینه زبان به عیان مى‏توان مشاهده کرد. زبان بى‏هویت، تلاش مى‏کند که زیان برملاشده آدمى را همچنان پنهان دارد. زیبایى، رعنایى، هنر، تقویت صوت، امواج، صنعت، علوم، پرگویى، اسراف در مصرف الفاظ و هر چیز دیگر، به خدمت زبان درآمده تا او بتواند خسران وقوع انسان در شتاب مهارگسیخته زمان را مستور کند; اما زبان نیز همانند زمان و عقل، پیر و شکسته و فرتوت شده و قادر نیست ماهیت‏خسران را در پوششهاى رنگارنگ خوشبختى پنهان کند و بر زخم اضطراب و التهاب انسان، مرهمى نهد.

دیگر هیچ قدرت بشرى نمى‏تواند در برابر سیل سدشکسته انحطاط مقاومت کند. آلودگى و فساد با شتابى روزافزون سراسر کره زمین را تهدید مى‏کند و در خشکى و دریا پیش مى‏رود و محیط زیست جسمانى و روحانى بشر را به زیر سلطه خود مى‏کشد و هیچ نقطه‏اى در امان نیست. زمان و مکان آلوده گناه و فسق آدمیزاده شده، همه چیز محکوم آن گردیده و غایت‏سیاه تاریخ نزدیک به تحقق است.

کسانى که دیدگاه شیعى در باب غایت تاریخ را بدبینى مى‏دانند از یک طرف چشمانشان را بسته‏اند و آنچه را اتفاق افتاده است نمى‏بینند و از طرف دیگر، از پیش قضاوت کرده‏اند و مى‏خواهند که ما خوشبینانه به پایان تاریخ بنگریم. وقتى از اقتدار انفعالى و فراگیر انسان بر خاک سخن مى‏رود، در حقیقت، نغمه شوم حکومت و سیطره خاک بر انسان سروده شده است. آنچه شیعه مى‏گوید نه بدبینى است، نه خوشبینى و نه واقع‏بینى; چرا که این گونه نگریستنها همه در حیطه انفعال و خضوع در برابر خاک معنى دارد. قول شیعه بر اساس حق‏بینى است; یعنى اگر نبود تشعشع حکمت ایمانى و اگر نبود نظرکردن در پرتو انوار الهى - که به ما جهانى دیگر را نشان مى‏دهد و با ما سخن از عوالم غیب مى‏گوید که رهرو غرب از آن بیگانه است و ما را دعوت به ماندن در دخمه دنیاى مشهود مى‏کند - هر کس تمایل داشت که مسحور و مجذوب دستاوردهاى پرجذبه بشر شود، به سمت تمتع، التذاذ، کامجویى و خوشبختى رود، فارغ از هر دغدغه فکرى به ستایش و تعظیم‏محصولات علمى برخیزد و تفکر و ایمان را در معبد شرایع علمى و سیاسى رنگارنگ قربانى کند. ساده‏ترین و هموارترین راه، راه غرب است. همه چیز مهیاست، و همه دواعى و سوائق، ما را بدانسو مى‏خواند و سوق مى‏دهد. گام‏زدن در این راه، رفتن در جهت جریان آب است، هیچ نگرانى و اندیشه‏اى نمى‏طلبد، آوازه و شهرتش جهانگیر، و انقیاد و تسلیم در برابر او باب روز است و مطلوب و مورد پسند اکثر مردم. راه غرب راه توغل در تکثیر و فرورفتن مدام در کثرات است. پشت‏کردن به نور و دورشدن از آن، اقتدا به کثرت سایه‏هاست و مؤدى به اصالت دادن به کثرات اشباح و اظلال، و اعراض از وحدت را در پى دارد. کسى که در این راه قدم برمى‏دارد، از آنجا که چشمى کثرت‏بین دارد، حل تمام مسائل و مشکلات را تنها در میانه کثرات مى‏جوید و در واقع تمام کوشش او مصروف تکثیر و تقطیع عالم و تکه‏تکه کردن حقیقت است. قرن بیستمى‏ها در هیاهوى کثرت فرو رفته و قادر نیستند کثرت را با وحدت جمع کنند و در زیر لایه‏هاى کثرات جارى، بستر واحد این جریان را ببینند، تا آنجا که تبدیل به انسانهاى یک‏چشمى شده‏اند و چشم دیگر خود را از کف داده‏اند; چشم راست را. از نشانه‏هاى آخرالزمان ظهور دجال است; دجالى که چشم راستش ممسوح است و از میان رفته و چشم چپ او بر پیشانى‏اش جاى دارد.

راه شرق اما راه قرن پانزدهم است. تقویم راستین مشرقیان که سطر سطر صحیفه حیات، فرهنگ، تفکر، اخلاق، عشق و ایمان راهیان مشرق با آن رقم خورده، تقویم هجرى قمرى است. این تقویم، تقویم کسانى است که آگاهانه در شب تاریک و مظلم، و یلداى بلند حیات بشرى مى‏زیند و در غیاب خورشید حق، دل با اشراق و بازتاب آن، خوش مى‏دارند; با قمر. این راه، راهى است ناهموار و پرسنگلاخ که رهرو در هیچ قدمش از سنگ‏اندازى شیاطین در امان نیست و پیمودنش بى‏عنایت‏حق، مقدور، نه. همتى مردانه مى‏طلبد، سینه‏اى به پهناى آسمان، قلبى گشوده به آفاق هستى، شوقى پرکشیده تاستیغ غیب، عزمى استوار، و عشق و صبورى و ایمانى که بتوان هر بلایى را در این راه تحمل کرد. قرن پانزدهمى‏ها مستضعفان زمین‏اند و وارثان لمعات آفتاب حق . آنان - گرچه در نظر قرن بیستمى‏ها بى‏فرهنگ، بى‏تاریخ، بى‏هویت، و اهل واپس‏ماندگى‏اند اما - در حقیقت پیشروان راه نجات انسان‏اند و اگر قدر و قیمت‏خود را بدانند، مرعوب یا مفتون شکوه و رعنایى مغربیان نشوند، والاییهاى خویش را بیابند و به خویشتن بازگردند، براى امروز سرگشته و فرداى سردرگم راهیان راه غرب، باید فرهنگ، ادب، اخلاق، تفکر، عشق و ایمان به ارمغان ببرند.

راه شرق، راه انتظار است; رهرو این راه همواره منتظر است و چشم به راه خورشید. مى‏داند که در غیاب خورشید زندگى مى‏کند; و در عین حال مى‏داند که حتى در این شب ظلمانى اگر خورشید نمى‏بود او نمى‏توانست تنفس کند. خورشید غایب است نه معدوم; و این را کسى در مى‏یابد که شبها سر به آسمان بردارد و بازتاب آن را نظاره کند. انتظار یعنى آگاهى از جایگاه وجودى انسان - میان خاک و خدا - و عمل متناسب با آن در عصر غیبت. انتظار، نماز وجودى عصر غیبت است. انتظار، تجلى ایمان و تقواست. انتظار یعنى انفتاح و انسداد; انفتاح در برابر غیب که نتیجه‏اش تذکر، تفکر و یاد آفتاب است; و انسداد در برابر تمام امور و عواملى که مى‏کوشند تا ما همواره شب‏زدگان شبستان تاریخ بمانیم، تاریکى و ظلمت‏حاکم بر غیاب خورشید را باور کنیم و ماه و ستاره را ندیده انگاریم. انتظار یعنى پرکردن جام نگاه از خم عشق و اشتیاق، و قبول و انفعال در برابر حق، و فاعلیت و حاکمیت‏بر هر آنجه دون مرتبه انسان است. انتظار اوج عصیان و سرکشى عقل اقبال در مقابل دنیاى محدود متناهى و حقیر علم و ادراک بشرى، و مقتضیات زمان و زمانه است. انتظار، دل‏سپردن به امام زمان و دل بریدن از ماموم زمان است.

راه شرق، راه آزادى تاریخ است. آزادى انسان تنها با پشتوانه ایمان به غیب تحقق مى‏یابد و آنجا که متکاى ایمان به غیب نباشد و آدمى فقط در گستره علم و اطلاع خود زندگى کند، هر گونه سخن از آزادى فریب و سرابى بیش نیست. از این رو حریت و آزادى حقیقى انسان تنها در راه شرق مى‏تواند متحقق شود و در آن راه است که او از هر قید و بندى رها مى‏گردد الا عبودیت‏حق. به تبع آزادى انسان در راه شرق و در انتظار حقیقت، تاریخ نیز از غل و زنجیر جبر و اضطرار آزاد مى‏شود. در این ساحت است که گذشته نیز همانند آینده مفتوح و باز است. ایمان به غیب و انتظار عصر غیبت همچون نفخ صورى در گذشته مرده و بیجان مى‏دمد. گذشته جان مى‏گیرد، زنده مى‏شود، معنى مى‏یابد، از گور نمناک و تاریک جبر عقل ادبار و زمان فانى و گذرا برمى‏خیزد، با ابدیت و لازمان پیوند مى‏خورد و رجعت مى‏کند و باز مى‏گردد. در حوزه عقل اقبال، گذشته‏اى مطلقا بسته و مسدود وجود ندارد. در دامنه‏هاى عقل اقبال، حتى گذشته‏هاى دور را مى‏توان آبیارى کرد تا جوانه زند، رشد کند و به برگ و بار نشیند.

همین جا بحث‏سنت و تجدد قابل طرح است. در برخى از اذهان ممکن است چنین نشسته باشد که سنت‏یعنى هر آنچه مشمول مرور زمان قرار گرفته است. چیزى که در چرخه زمان و بر اثر تحول دوران پدید مى‏آید، نباید بر آن نام سنت نهاد هرچند قرنها از تولدش بگذرد. سنت چیزى است که از جریان تجدد و تصرف بیرون است. آنچه در زمان پدید آمده و متعلق علم و ادراک بشرى بوده به مرور زمان، پیر، کهنسال و فرتوت مى‏شود و هیچگاه قابل بازگشت نیست و نمى‏توان آن را تکرار کرد. وقتى سخن از بازگشت‏به سنت‏به میان مى‏آید هرگز نباید به معناى بازگشت‏به برهه‏اى از زمان گذشته و مقتضیات آن باشد. بازگشت‏به سنت‏یعنى بازگشت‏به آن چیزى که با ابدیت انسان، و حیث نامتناهى‏اش - که متجلى در پیام پیام‏آوران است - مرتبط و پیوسته است تا بتوان او را از قید و سلسله امور دایم التجدد و متصرم نجات بخشد; و تا بتوان او را به بدایت‏ها هدایت کرد و بدین معنى، سنت تحول و تبدل ندارد.

اگر قرار باشد کسى به سنت‏هاى زمانى بازگردد، در این صورت همه سنتهاى گذشته در گذشته بودن‏ مساوى‏اند و ترجیح یکى از آنها، ترجیح بلامرجح است. وقتى صحبت از قرن پانزدهم به میان مى‏آید، یعنى قرنى که هرکس در آن زندگى مى‏کند و نفس مى‏کشد وابسته به سنتى است‏برخاسته از یک مبدا ابدى و لایتغیر. خود این مبدا گرچه به لحاظ ظاهرى و به موازات رشد، شکوفایى و تحولات عقلانى بشر، ادامه و استمرار یک سنت‏بى‏بدیل است که از آغاز هبوط آدم شروع شده، لذا خود این مبدا نیز داراى مبادى است، اما در باطن، مبدا این سنت - یعنى سنت قرن پانزدهمى - مبداالمبادى است; یعنى وقتى گل آدم را مى‏سرشتند، آب این گل را از آن سرچشمه برداشتند. پیامبرى پیامبر خاتم پیش از آدمیت آدم بود. بنابراین سنت قرن پانزدهم سنت وجودى انسان، یعنى استمرار سنتى است که همه پیامبران، صالحان، متفکران، حکیمان و شاعران آزاده در طول تاریخ به آن سنت تعلق دارند. اینان در حقیقت ابیات قصیده بلند عشق، ایمان و آزادى‏اند که همیشه از ناحیه مقتدران و خودکامگان تاریخ ادبار مورد ستم و جفا بوده‏اند. با تمام تحولات و تطورات و دگرگونیهایى که در طول تاریخ عقل ادبار به وقوع پیوسته و با آنکه چهره‏هاى ادبار، داراى اشکال و اطوار متعدد، متنوع و بى‏شمار بوده‏اند، سیماى برجستگان اهل ایمان و منادیان اقبال به حق همواره یکسان و لایتغیر بوده و یک سخن بیش نداشته‏اند. اینان همواره غریب، تنها، آواره و مظلوم بوده‏اند. معشوق و محبوب اهل ایمان، و مقصد و مراد از همه منظومه‏هاى عاشقانه و تمام تغزلات و مغازلات هم اینانند. اینان غرباى تاریخ‏اند و مجنون براى غربت آنها گریه مى‏کند.

این خط غربت تاریخى از آغاز هبوط آدم تا امروز، یعنى تا قرن پانزدهم ادامه دارد; و تا زمان و زمانیات، و عقلانیت و تاریخیت‏بر سرنوشت‏بشر حکومت مى‏کند، غرباى تاریخ در غیبت‏اند.

اوج غربت‏حقیقت، امام زمان است که نه تنها در میان مامومان زمان و منکران، بل در میانه معتقدان به او نیز غریب است. امروز حقیقت در نهایت غربت و تنها به سر مى‏برد. آنگاه که امام زمان، یعنى کسى که نه تابع و خادم زمان بل متبوع و مخدوم زمان است، ظهور کند، زمام زمان را در دست مى‏گیرد و این بى‏پناه مهارگسیخته ملتهب را از شتاب و جنون نجات مى‏دهد، تا آرام و قرار یابد. وقتى زمان بیقرار، قرار یافت و دست در دستان امام خویش نهاد، تمام غرباى تاریخ - همه پیامبران، امامان، صالحان و ابرار - رجعت‏خواهند کرد و معناى نهفته و مستور تاریخ آشکار و عیان خواهد شد.

اینک آنکه خود را از قبله عشاق مى‏داند و دریافته است که از این جمع، مهجور و دور مانده، باید به بوى قبله این قبیله بنالد و به سوى آن نماز گزارد.

چو از قبیله عشاق مانده‏اى مهجور دلا تو مرغ فغانى، به بوى قبله بنال

والحمد لله اولا و آخراوالسلام على خلیفة الله فى ارضه حجة بن الحسن العسکرى علیهما السلام


 


[ چهارشنبه 89/2/15 ] [ 9:32 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

به انگیزه انتشار کتاب امام‏ مهدى، علیه ‏السلام، از ولادت تا ظهور نوشته سید محمدکاظم قزوینى، ترجمه حسین فریدونى

ظهور موعود الهى و منجى بشر متضمن دو عنصر اساسى و به هم پیوسته است: زمان دوران این تحول در رویداد جهانى (آخرالزمان) و وجود شخص منجى و متکفل این امر عظیم (امام مهدى، علیه‏السلام).

آخرالزمان‏ اصطلاحى است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معناى آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایى قیامت. در فرهنگ اسلامى، آخرالزمان هم دوران نبوت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله، تا وقوع قیامت را شامل مى‏شود و هم دوران غیبت و ظهور مهدى موعود، علیه‏السلام، را. در دوران معاصر، عده‏اى از مفسران و متفکران مسلمان از قبیل: مرحوم علامه طباطبایى، استاد شهید مرتضى مطهرى، سید قطب، محمد رشیدرضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتى از قرآن کریم (اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزى حق بر باطل را به‏رغم جولان دائمى باطل به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کرده‏اند و آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعى فلسفه تاریخ مى‏دانند و به اعتقاد ایشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایى تکامل اجتماعى و طبیعى نوع انسان، چنین آینده‏اى امرى است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به حوادث واقعه‏ بنگرند، بلکه با حالتى پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانى و آگاه از تحقق اهداف تاریخى انتظار، باید سرشار از امید، آمادگى و کوشش در خور این انتظار مقدس باشند. در چارچوب این برداشت، آخرالزمان قطعه معینى از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن حرکت تکاملى تدریجى خود را تا تحقق وعده الهى ادامه دهد. (1) در حالیکه در کتب علماى متقدم همچون کمال‏الدین‏ شیخ صدوق و کتاب‏الغیبه‏ شیخ طوسى، رحمة‏الله‏علیه، چنین تفسیرى از تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امرى است غیر عادى که در آخرین بخش از زندگى نوع انسان واقع مى‏گردد و به تحولات قبلى جامعه انسانى مربوط نمى‏شود. (2)

در نظر متاخران بینا بودن در مورد نشانه‏هاى زمان‏ و ارزیابى رخدادها، در پرتو پیشگوییهاى آخرالزمانى که در جامعه جریان دارد، ضرورى است . کما اینکه بسیارى از اندیشمندان بر این باورند که جامعه انسانى اینک در آخرین مرحله غفلت از ذات‏ و در اوج تحمل جوهر مادى‏ و کمیت منطوى در کثرت‏ قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پیشتر مى‏رود; درک جمعى او از خیر و عدل مطلق مفهوم تر و شفاف‏تر مى‏گردد.

شناخت آخرالزمان‏ یا فرجام شناسى (Eschatologie)در ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتى نیز حائز اهمیت است.

با عنایت‏به آنچه بیان شد، آخرالزمان‏ پایان همه چیز نیست، بلکه ترمیم جهان است. گویى جهان ناگهان تعادل خود را باز مى‏یابد و به حالت اولیه باز مى‏گردد. همه آشفتگیهاى ممکن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتى آشفتگى مطلق است که فى نفسه و با دیدى افتراقى ملاحظه شود. ولى چنانچه این بى نظمیها در قبال نظم کل که سرانجام همگى به آن باز مى‏گردند، قرار گیرد جنبه منفى خود را از دست مى‏دهد و جزو عوامل مقوم و به یک معنى فانى در مرحله ظهور مى‏شود.

به تعبیر رنه گنون‏ در کتاب آخرالزمان یا عصر سیطره کمیت‏ دوران دجال نهایت ظلم و شر است، ولى امر شر و منحوس ناپایدار و موقت است - هر چند که نمى‏توانست جز آنچه واقعا هست چیز دیگرى باشد - و فقط جنبه خیر و سعادت که پایایى و قطعیت دارد و به سامان مى‏رسد، به قسمى که محال است‏سرانجام غالب نشود.

نگاهى به دردها و آلام بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمى چنین مى‏نمایاند که در میان همه خواسته‏هاى ضد و نقیضش، امروز یکى هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژیمهاى سیاسى یکصدا خواهان آزادى‏اند. آزادى برابر با حضور ضرورت حقیقت در وجود آدمى. آزادى‏اى که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم مى‏آورد. آزادى رهایى بخش (4) و مقوم اندیشه و حکمت. رهایى انسانى که مى‏خواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادى اصیل و واقعى که نهفته در اطاعت‏حق است. از این رو دستیابى به سعادت به معناى دستیابى به رحمت و عدالتى است‏که خداوندآن را مقررکرده‏است.

زندگى در جهانى متعالى است که در آن آدمى به کمال حقیقى و واقعى‏اش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان (aneiety) که مى‏داند نمى‏تواند امنیت‏حقیقى را با سازمان دادن به زندگى شخصى و اجتماعى به دست آورد. وقایع و مقدراتى وجود دارند که آدمى نمى‏تواند آنها را در زیر قدرت خود بگیرد. نمى‏تواند کارهاى خود را دوام بخشد، زندگى‏اش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هیچگونه امنیت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقیقا همین نگرانى اصیل است که باعث مى‏شود انسانها با تمام وجود در آرزوى امنیت‏باشند. (5)

چرا امروز که فن آورى و توانایى بشر نسبت‏به قرون گذشته و دهه‏هاى قبل پیشرفت چشمگیر و غیر قابل مقایسه‏اى نموده است و مباحثى همچون دموکراسى، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنى و... بمراتب بیش از گذشته با ابتناى به تحلیلها و فلسفه‏هاى گوناگون مطرح مى‏شود، با این همه در غرب پیشرفته و فرهیخته سخن از هبوط آدمى، ظهور نیست انگارى و بلایا و مصائب جهانى، سر در گمى بى پایان آدمى در ساختار و دستور زبان و واژه‏هاى کلامى، مجهول انگارى جهان، پیچیدگى روزافزون شناخت هستى و دور از دسترس شدن تدریجى آن، افزایش مستمر تراژدى بشرى، حاکمیت روز افزون عقلانیت ابزارى، از دست رفتن آخرین رمق حیات معنوى جهان و تبدیل شدن انسان به توده‏ها (Mass) ، عصر غیبت‏ساحت قدس و فرا رسیدن زمانه شب عالم و... مى‏شود؟

آیا در نظم کنونى ارباب و رعیتى مدرن! شوریدگى اندیشه بشرى و تلاطم بى وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفى، روانشناسى، مردم شناسى، جامعه شناسى و... و افزایش سهمگین میل به قدرت و استیلاى بر دیگران و تعارضات و مناقشات بى معنا و... و نهایتا سرخوردگى از همه چیز، رو به فزونى نیست؟

شاید تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدى، علیه‏السلام، پایان همه این آلام در طرفة العین و به یک نگاه و اشاره ایشان است. این البته از توان ایشان به دور نیست; اما شاید تحقق امر صورت دیگرى نیز داشته باشد. اگر گفته مى‏شود که بسیارى از ابواب علم تا کنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد; گشایش این ابواب چه منظرى را پیش روى آدمى مى‏نهد؟ گسترش ظهور ولایت‏ در سراسر جهان و استقرار یکپارچه و فراگیر آن چه آثار و برکاتى دارد؟

چه تغییر و تحولى در افکار و اندیشه‏ها و کنشها و واکنشهاى فردى و اجتماعى انسان عصر ظهور پیش خواهد آمد؟

آیا در روزگار ظهور ولایت‏ نمى‏توانیم شاهد درمان اساسى روان آدمى و اعطاى آزادى‏، امنیت‏ و آرامش‏ واقعى باشیم؟

آیا نمى‏توان تصور نمود که مغز شیرین ایمان‏ و کنه عفن گناه‏ برملا مى‏گردد و هم او، مفاهیم متعالى زیبایى‏، زندگى‏ و حتى اسلام‏ را نه در قالب الفاظى چند، بلکه با غوطه‏ورى در عمق و ذات آنها تبیین مى‏کند و شهد حیات طیبه‏ را در کام تشنه انسانها فرو مى‏چکاند و عصر روشنایى را آغاز کرده، سر در گمى او را پایان بخشیده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالى انسان متکى به ایمان - و نه بى اختیار در امواج توده‏ها و مسیطر بر عقلانیت ابزارى و نه محکوم آن - خواهد بود؟

درباره حضرت مهدى، علیه‏السلام، کتابهاى فراوانى در میان مسلمانان نگاشته شده که در برگیرنده موضوعات ذیل‏اند:

آیات و احادیث مربوط به ابعاد مختلف زندگى حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات ادیان، ولادت، غیبت، طول عمر، نواب اربعه، راه یافتگان به حضور ایشان، توقیعات مبارکه، ضرورت شناخت ایشان، فلسفه مهدویت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظایف منتظران، اصحاب و یاران، عصر ظهور، رجعت، ادعیه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر (6) و... اما تردیدى نیست که بیشترین و دقیق‏ترین سهم به مؤلفان شیعى اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بیت، علیهم‏السلام، جزئیات بیشترى را درباره این موعود عظیم و دوران ایشان ارایه مى‏نماید.

و اما اینک که در مرحله تحولات وسیع و پیچیده‏اى در سراسر جهان در پرتو نهضتى مبتنى بر انتظار شیعى قرار داریم، سنجش وضعیت و موقعیت، ضرورتهاى دیگرى را نیز ایجاب مى‏کند. زیرا به تشریح نظرى، جامعه شناسى و فلسفى موضوع نیازمندیم، هم به صیرورت اعتقاد به مهدویت در میان ادیان الهى و تذکر بر تحریف و غفلتى که صورت گرفته است و به تعبیر قرآنى، یعرفونه کما یعرفون ابنائهم‏ (7) ، و هم تبیین ضرورت شناخت و بیان مشخصات دقیق امام، علیه‏السلام، و برنامه‏هاى ایشان و بویژه ارایه ترکیبى از انتظار ظهور با سرنوشت‏بشر زمان غیبت در فرایند عملکرد اجتماعى امروز. باید توجه داشت در این جایگاه بسیار مهم و حساس، باید از راه ترکیب داده‏ها به نحو صحیح و خردورزانه و با پیراستن آن از خرافات و اوهام و قشرى‏گرى، همراه رویکردى عمیق به اصل مظلوم ولایت‏ و بویژه درک درست از غیبت ولى خدا و اثرات آن در زندگى فردى و اجتماعى، مجموعه‏اى را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآنى و تعالیم و سنت اهل بیت، علیهم‏السلام، ظرافتها و نحوه حفظ ایمان در دوره آخرالزمان و غیبت را نیز مشهود سازد.

کتاب امام مهدى، علیه‏السلام، از ولادت تا ظهور با هدف معرفى این وجود عالیقدر به خامه استوار دانشمند فقید و محقق بزرگوار، مرحوم سید محمدکاظم قزوینى در 24 فصل به شیوه‏اى تحقیقى و پر احساس به عربى نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقاى دکتر حسین فریدونى‏ به فارسى برگردانده شده است.

کتاب مزبور که از تبویب مناسبى برخوردار است مطالب ارزنده‏اى درباره نام و نسبت‏حضرت مهدى، علیه‏السلام، بشارت به وجود مقدس ایشان، تولد و نهان زیستى کوتاه مدت و نایبان چهارگانه و دیدارکنندگان ایشان در آن ایام، یبت‏بلندمدت و دیدار کنندگان حضرتش در این ایام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهدیان، نحوه ظهور و استیلاى ایشان بر قدرتهاى روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامدارى و پایان عمر مبارکشان را به خوانندگان ارایه مى‏نماید.

کتاب با استفاده از تجربیات کتب قبلى، از منابع ارزنده و دست اولى برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سلیقه وافر ایشان به نحو آراسته و پاکیزه‏اى حروف نگارى و صفحه آرایى شده و با فهرستهاى‏متعدد تکمیل گردیده‏است.

از جمله خصوصیات کتاب و روش مؤلف چنین است که تقریبا اکثر احادیث و اخبار مربوط به حضرت مهدى، علیه‏السلام، را آورده و سپس آنها را تحلیل و بعضا تاویل و تفسیر مى‏کند. اما کمتر حدیثى را از حیث رجال سند مورد بررسى قرار مى‏دهد. هر چند که اتکا بر اخبار، روش اصلى مؤلف محترم است اما نکته در خور توجه آن که در همین چارچوب نیز سعى بر ارایه منطقى روایت و یا تاویل عقلانى آن مى‏نماید. در بخش زندگى جامعه در عصر ظهور مباحثى مطرح شده است (8) که بعضا از پشتوانه روایى و استدلالى محکم و روشنى برخوردار نیست و بیشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما باید توجه داشت علاوه بر آنکه اعتبار و سندیت‏برخى از این روایات قابل تامل است، به تعبیر برخى بزرگان، بسیارى از رس‏ث/ح .ت‏سا ه‏دش ن‏ایب ،م‏لاسلاه‏یلع ،ن‏امز م‏اما روهظ م‏یلاع ه‏نیمز رد ت‏ایاور ى‏خرب رب اکتا اب ى‏دنچ ب‏لاطم روهظ ى‏اهه‏ناشن ل‏صف رد ح<>ح )8( شرایط و یا علایم ظهور قطعى نیست و بدایى و تغییر یافتنى است. زیرا چه بسا، مردم با توجه به این شرایط خود را در زمان امکان ظهور احساس نکنند در حالیکه توجه مستمر به امام، علیه‏السلام، و درخواست ظهور ایشان به هیچ وجه نباید محدود به شرایط و اوضاع خاص باشد. این امرى است که تنها به اراده خداى یکتا بستگى دارد و لذا باید تحقق آن را از مشیت الهى بى آنکه مانعى در کار باشد، درخواست نمود. از مهمترین مباحث درباره امام عصر، علیه‏السلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنایى با تعهدات و وظایفى است که در قبال ایشان داریم. این تعهد و عمل به آن در عنوان انتظار خلاصه مى‏شود و درک و تحلیل عمیق آن، بویژه شناخت دوران غیبت - که خود ابتلایى بزرگ براى بشر بوده است - براى هر مؤمنى ضرورت دارد. اما به نظر مى‏رسد که موضوع اساسى و مهم انتظار. بیان وظایف مسلمانان در عصر غیبت از جمله مباحث ناگفته این کتاب است. بر این نکته باید فقدان بحث مهم ضرورت شناخت مهدى، علیه‏السلام‏ در اوایل کتاب و موضوع توقیعات مبارکه امام‏ را نیز بیفزاییم.

به هر حال، در مجموع کتاب از روح و طراوت ویژه‏اى برخوردار است که قطعا برخاسته از شیفتگى مؤلف و مترجم محترم به ساحت مقدس امام عصر، علیه‏السلام، است. بدین سبب مطالعه کتاب مزبور براى طالبان معرفت امام غایب، قطعا مفید و سودمند است همانند اثر دیگر مرحوم سید محمدکاظم قزوینى درباره زندگى حضرت فاطمه زهرا، سلام ‏الله ‏علیها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همین مترجم محترم قرین معنویت و عرض ارادت به ساحت قدس صمت‏خواهد بود.

________________________________________

پى‏نوشتها:

1. ر. ک: مطهرى، مرتضى، جامعه و تاریخ.

2. ر. ک: دائرة‏المعارف بزرگ اسلامى، ج‏2، ص‏134-136.

3. ر. ک: دائرة‏المعارف جهان نوین اسلام (سخذ) ج‏1، ص‏440 تا 442.

4. ر. ک: سوره اعراف(7)، آیه‏157.

5. مجله ارغنون، ش‏5 و6، مقاله عیسى مسیح و اسطوره شناسى، ص‏109 تا139.

6. براى آشنایى بیشتر ر.ک: مهدى‏پور، على‏اکبر، کتابنامه حضرت مهدى، علیه‏السلام، این کتابنامه مشتمل بر معرفى بیش از 2000 عنوان کتاب مستقل به زبانهاى مختلف است که در دو جلد و 801 صفحه منتشر شده است.

7. سوره بقره(2)، آیه‏146.

8. فصل 21، ص‏613 تا 9655. براى آشنایى بیشتر در این زمینه ر. ک: الصدر، محمد، تاریخ، بعدالظهور.

*. مقاله حاضر برگرفته از کتاب ماه، دى‏ماه‏1376 است.

محمد دشتى


 


 


[ چهارشنبه 89/2/15 ] [ 9:31 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

سخن‌ به‌ گزافه‌ نگفته‌ایم‌ اگر دول‌ غربی‌ را در پیگیری‌ مسأله‌ آخرالزمان‌ از ما شیعیان‌ به‌ مراتب‌ فعال‌تر بدانیم‌. بازخوانی‌ پرونده‌ میشل‌ نوستر آداموس‌ از سوی‌ اورسن‌ ولز در فیلم‌ مردی‌ که‌ آینده‌ را دید، تنها یکی‌ از حلقه‌های‌ مشهور این‌ تلاش‌ است‌ که‌ اخیراً برخی‌ جامعه‌شناسان‌ و کارشناسان‌ امور ارتباطی‌ کشورمان‌ هم‌ بر آن‌ تفطن‌ یافته‌اند. حال‌ آنکه‌ این‌ زنجیره‌ حلقه‌های‌ دیگری‌ هم‌ دارد که‌ برخی‌ به‌ پیش‌ از ساخت‌ این‌ فیلم‌ ـ در دهه‌ هشتاد ـ و بعضی دیگر به‌ حوادث‌ قریب‌الوقوع‌ ماه‌های‌ آینده‌ مربوط‌ می‌شود. طراحی‌ جنگ‌ ستارگان‌ از سوی‌ دولت‌ ریگان‌ نیز از جمله‌ حلقات‌ مشهود این‌ تئوری‌ است‌ که‌ پس‌ از روی‌ کار آمدن‌ دولت‌ بوش‌ پسر، دوباره‌ در دستور کار مقامات‌ کاخ‌ سفید قرار گرفته‌ است‌.

در مقاله‌ای‌ که‌ چهار سال‌ پیش‌ ترجمه‌ شده ‌به‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ شده‌ که‌ مؤسسات‌ دینی‌ راستگرایان‌ مسیحی‌ از سال‌های‌ دهه‌ 80 میلادی‌، مردم‌ کشورهای‌ غربی‌ را به‌ ایمان‌ جمعی‌ به‌ وقوع‌ حادثه‌ای‌ بزرگ‌ در سرزمین‌ شام‌ توجه‌ داده‌اند. بنا به‌ پیش‌بینی‌ این‌ گروه‌ از مفسران‌ که‌ از جمله‌ مشاوران‌ عالی‌ کاخ‌ سفید محسوب‌ می‌شوند، در آینده‌ لشکری‌ از به‌ اصطلاح‌ دشمنان‌ مسیح‌ که‌ بدنه‌ اصلی‌ آن‌ از میلیون‌ها نظامی‌ تشکیل‌ یافته‌، از عراق‌ حرکت‌ می‌کند و پس‌ از گذشتن‌ از رود خشک‌ فرات‌ به‌ سوی‌ قدس‌ رهسپار می‌شود؛ اما نیروهای‌ مؤمن‌ به‌ مسیح‌ راه‌ این‌ لشکر را سد کرده‌، همگی‌ در دره‌ای‌ به‌ نام‌ آرماگدون‌ (یا همان‌ هرمجدّون‌) با همدیگر برخورد خواهند کرد. به‌ پیشگویی‌ و بلکه‌ برنامه‌ریزی‌ نظامی‌ این‌ دول‌ و به‌ منظور تسریع‌ در روند ظهور مسیح‌ یهودی‌، وقوع‌ نبردی‌ هسته‌ای‌ در این‌ منطقه‌ اجتناب‌ناپذیر است‌. جنگی‌ جهانی‌ که‌ به‌ مرگ‌ میلیون‌ها نفر غیر یهودی‌ و غیر مسیحی‌ بینجامد. چیزی‌ شبیه‌ اعتقاد غلط‌ برخی‌ افراد در کشور خود ما که‌ تسریع‌ ظهور حضرت‌ حجت‌(عج‌) را به‌ دامن‌ زدن‌ به‌ فساد و تباهی‌ منوط‌ می‌دانند.

جالب‌ توجه‌ این‌ است‌ که‌ اغلب‌ نظریات‌ تئوری‌پردازان‌ به‌ نام و مشهور‌ آمریکایی‌ در جهت‌ توجیه‌ منطقی‌ این‌ رویداد انجام‌ گرفته‌ که‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ می‌توان‌ به‌ نظریه‌ مشهور هانتینگتون‌ با عنوان‌ برخورد تمدن‌ها اشاره‌ کرد. نکته‌ مهم‌ و جالب‌ توجه‌ دیگر، حضور برخی‌ اسامی‌ در میان‌ باورمندان‌ به‌ این‌ تئوری‌ است‌ که‌ از جمله‌ سیاستگزاران‌ فعلی‌ ایالات‌ متحده‌ محسوب‌ می‌شوند و البته‌ از حدود سه‌ دهه‌ پیش‌ به‌ این‌ سو ـ یعنی‌ از اوایل‌ دهه‌ 70 میلادی‌ ـ در جهت‌ تحقق‌ این‌ نقشه‌ تلاش‌ می‌کرده‌اند. فی‌المثل‌ دانلدرامفلد و بوش‌ پدر و پسر که‌ هر دو از همفکران‌ دو کشیش‌ صهیونیست‌ هتاک‌ به‌ پیامبر اسلام‌(ص‌) یعنی‌ جری‌ فال‌ول‌ و پت‌ رابرتسون‌ هستند. انتخاب‌ بوش‌ پدر و پسر به‌ ریاست‌ جمهوری‌ ایالات‌ متحده‌ به‌ پیشنهاد و حمایت‌ فال‌ول‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و فال‌ول‌ همان‌ کسی‌ است‌ که‌ در طول‌ سی‌ سال‌ گذشته‌ رهبری‌ موج‌ نوی‌ صهیونیسم‌ مسیحی‌ را در ایالات‌ متحده‌ به‌ عهده‌ داشته‌ است‌. دو شبکه‌ تلویزیونی‌ پت‌ رابرتسون‌ و جری‌ فال‌ول‌ به‌ طور متوسط‌ قریب‌ به‌ بیست‌ میلیون‌ خانوار را تحت‌ پوشش‌ دارند و این‌ در حالی‌ است‌ که‌ اغلب‌ ناظران‌، شمار معتقدان‌ به‌ وقوع‌ جنگ‌ هسته‌ای‌ آرماگدون‌ را تا هفتاد میلیون‌ نفر تخمین‌ می‌زنند.

عمده‌ دلیل‌ باورمندان‌ به‌ الهیات‌ آرماگدون‌، وجود آیاتی‌ در کتاب‌ مکاشفات‌ یوحناست‌ که‌ به‌ تلویح‌ از وقوع‌ جنگی‌ در دره‌ مجدو و با حضور سپاهیانی‌ از ملل‌ مختلف‌ سخن‌ می‌گویند. از آنجا که‌ از جمله‌ این‌ حاضران‌ سپاهیانی‌ از بابل‌ ـ عراق‌ کنونی‌ ـ و همچنین‌ شمال‌ آفریقا هستند و هم‌ از آنجا که‌ در کتب‌ عهد عتیق‌ و جدید سخنی‌ از نژاد زرد گفته‌ شده‌، امروزه‌ برای‌ تطبیق‌ این‌ عناوین‌ بر دول‌ یا ملت‌های‌ کشورهایی‌ چون‌ عراق‌ و ایران‌ و لیبی‌ و سودان‌ و از سوی‌ دیگر چین‌ و کره‌ شمالی‌ تلاش‌ معتنابهی‌ صورت‌ می‌گیرد. چنانکه‌ حتی‌ نظریه‌پردازانی‌ رسمی‌ چون‌ هانتینگتون‌ عمده‌ دلیل‌ لزوم‌ اتحاد ملل‌ غربی‌ را، نزدیکی‌ قریب‌الوقوع‌ تمدن‌های‌ کنفوسیوسی‌ و اسلامی‌ می‌دانند. دوست‌ عزیز ما جناب‌ سید امیر حسین‌ اصغری‌ در مقاله‌ای‌ جداگانه‌ به‌ تطبیق‌ این‌ تئوری‌ها اقدام‌ کرده‌اند و تلاقی‌ خطوط‌ اصلی‌ نظریات‌ تافلر، فوکویاما و هانتینگتون‌ را با تبلیغات‌ کشیشان‌ صهیونیست‌ آمریکایی‌ نشان‌ داده‌اند.
نکته‌ مغفول‌ عنه‌ همه‌ این‌ جهت‌گیری‌ها، انطباق‌ کامل‌ پیشگویی‌های‌ دو کتاب‌ یوحنا (سنت‌ جان‌) یعنی‌ مکاشفات‌ و انجیل‌، بر وجود مقدس‌ امام‌ عصر(عج‌) است‌ که‌ در ادامه‌ مطلب‌ به‌ اجمال‌ به‌ آن‌ اشاره‌ خواهیم‌ کرد، اما پیش‌ از ورود به‌ آن‌ بحث‌ تحلیلی‌ اشاره‌ به‌ سابقه‌ای‌ تاریخی‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد.

قوم‌ یهود از دیرباز در آرزوی‌ تحقق‌ حکومت‌ جهانی‌ خود تلاش‌ می‌کرده‌اند. از جمله‌ تمهیدات‌ این‌ قوم‌ در جهت‌ تسریع‌ حاکمیت‌ جهانی‌ یادشده‌، تشکیل‌ انجمن‌های‌ سری‌ و فرقه‌های‌ مذهبی‌ خاص‌ بوده‌ است‌. فراماسونری‌ و فرقه‌هایی‌ چون‌ بابیه‌ و بهائیه‌ (که‌ این‌ دومی‌ هم‌ اینک‌ نیز در اسرائیل‌ پایگاه‌ دارد) از جمله‌ این‌ انجمن‌ها و فرقه‌ها هستند. مع‌الاسف‌ اندیشوران‌ دیگری‌ از سایر اقوام‌ ـ به‌ خصوص‌ دین‌ مسیح‌ ـ هر از گاهی‌ به‌ شعارهای‌ این‌ گروه‌ از تندروان‌ یهودی‌ فریفته‌ شده‌ و با ورود برخی‌ آموزه‌های‌ یهودی‌ به‌ دین‌ خود به‌ این‌ روند سرعت‌ بخشیده‌اند. نمونه‌ این‌ التقاط‌ را در قرن‌ نخست‌ میلادی‌ و پس‌ از عروج‌ عیسی‌(ع‌) شاهدیم‌ که‌ پولس‌ رسول‌ عامل‌ اصلی‌ آن‌ به‌ شمار می‌آید. در مقاله‌ای‌ دیگر درباره‌ نقش‌ پولس‌، در تبعید و انزوای‌ نخستین‌ وارث‌ عیسی‌(ع‌) یعنی‌ پترس‌ (سن‌پیتر) یا همان‌ شمعون‌ ـ جد گرامی‌ حضرت‌ نرجس‌(ع‌) ـ سخن‌ گفته‌ و به‌ تفصیل‌ درباره‌ تطابق‌ حادث‌ سقیفه‌ با آنچه‌ در کلیسای‌ سن‌پیتر گذشت‌ به‌ بحث‌ و بررسی‌ پرداخته‌ام‌. این‌ نفوذ همه‌ جانبه‌ عناصر تلمودی‌ در کیش مسیحی‌ به‌ نحوی‌ است‌ که‌ پس‌ از ظهور نبی‌ مکرم‌ اسلام‌(ص‌) و علی‌رغم‌ ذکر نام‌ شریفش‌ در کتب‌ عهد عتیق‌ و جدید، یهودیان‌ و مسیحیان‌ بسیاری‌ از پذیرش‌ آن‌ حضرت‌ سر می‌پیچند و عربی‌ بودن‌ و نه‌ عبری‌ بودن‌ آن‌ نبی‌مکرم‌ را عمده‌ دلیل‌ این‌ سرپیچی‌ معرفی‌ می‌کنند. همین‌ حادثه‌ در آینده‌ نیز به‌ وقوع‌ خواهد پیوست‌. به‌ عبارتی‌ ورود عناصر یهودی‌ در کیش‌ مسیحی‌ به‌ حدی‌ است‌ که‌ از موعود منتظر ادیان‌ چهره‌ای‌ مشوه‌ ارائه‌ داده‌ و مردمان‌ را به‌ انتظار پادشاهی‌ اسرائیلی‌ کشانده‌ است‌.

بی‌جهت نیست‌ که‌ در آستانه‌ سال‌ دو هزار و با طرح‌ مسأله‌ Y2k و پیشگویی‌های‌ نوستراداموس‌، تب‌ مهاجرت‌ به‌ سرزمین‌ قدس‌ شدت‌ گرفت‌ و عده‌ معتنابهی‌ از فرقه‌های‌ اهل‌ کلرادو و اوکلاهما به‌ این‌ سرزمین‌ مقدس‌ سفر کردند. در چند سال‌ گذشته‌ و تحت‌ تأثیر تبلیغات‌ صهیونیستی‌، شمار بسیاری‌ از فیلم‌سازان‌ غربی‌ به‌ همین‌ واقعه‌ پرداخته‌اند و سری‌ فیلم‌های‌ جنگ‌های‌ ستاره‌ای‌ جورج‌ لوکاس‌، یا آثاری‌ از قبیل‌ روز استقلال‌، آرماگدون‌، ترمیناتور و به‌ ویژه‌ فیلم‌ سینمایی‌ ماتریکس‌ به‌ تبلیغ‌ مجدد همین‌ عناوین‌ و در پوششی‌ از داستان‌های‌ علمی‌ ـ تخیلی‌ پرداخته‌اند. فی‌المثل‌ از سرزمین‌ موعود فیلم‌ ماتریکس‌ یاد می‌کنیم‌ که‌ همان‌ ion‎ یا صهیون‌ است‌! این‌ روند که‌ با ساخت‌ فیلم‌های‌ عظیمی‌ چون‌ ده‌ فرمان‌ و بن‌هور در آستانه‌ تشکیل‌ دولت‌ صهیونیستی‌ آغاز شده‌، در دو سال‌ گذشته‌ شتابی‌ روزافزون‌ گرفته‌ و همه‌ آنچه‌ در جهان‌ واقع‌ و پس‌ از حادثه‌ یازدهم‌ سپتامبر اتفاق‌ افتاده‌، ترجمان‌ عملی‌ همان‌ سناریوست‌.

این‌ البته‌ امر تازه‌ای‌ نیست‌. دویست‌ و اندی‌ سال‌ قبل‌ نیز چنین‌ حرکتی‌ توسط‌ کشیشی‌ مسیحی به‌ نام‌ ویلیام‌ میلر انجام‌ گرفت‌ که‌ متعاقب‌ آن‌ گروه‌ کثیری‌ از مسیحیان‌ ادونتیست‌ به‌ ظهور قریب‌الوقوع‌ عیسی‌(ع‌) در ماه‌ مارس‌ سال‌ 1844 میلادی‌ باور یافتند. این‌ تاریخ‌ به‌ علت‌ عدم‌ وقوع‌ پیش‌بینی‌ میلر به‌ نام‌ حسرت‌ بزرگ‌ (The great disappointment) خوانده‌ می‌شود. نمونة‌ دیگر، تلاش‌ چند ده‌ ساله‌ فردی‌ به‌ نام‌ شبتابن‌ صبی‌، خاخام‌ صهیونیست‌ خوش‌ سیمایی‌ است‌ که‌ سال‌ 1648 را سال‌ ظهور مسیح‌ یهودی‌ می‌دانست‌. شبتای‌ اعلام‌ کرده‌ بود که‌ روح‌ الهی‌ در او حلول‌ کرده‌ و او را نجات‌بخش‌ اسرائیل‌ و بنیانگذار دولت‌ یهود خوانده‌ است‌. جالب‌ آنکه‌ شبتای‌ پس‌ از سفرهای‌ گوناگون‌ به‌ کشورهای‌ مختلف‌، عاقبت‌ به‌ عثمانی‌ می‌رود و با اختیار نامی‌ اسلامی‌ خود را محمدباب‌ می‌خواند! این‌ باب‌، البته‌ با سید باب‌ معروف‌ که‌ فردی‌ ایرانی‌ بوده‌ متفاوت‌ است‌. سفر او به‌ ازمیر با اعتقاد روزافزون‌ مسیحیان‌ به‌ ظهور قریب‌الوقوع‌ موعود منتظر همراه‌ می‌شود و شبتای‌ با سوء استفاده‌ از این‌ جو، خود را مسیح‌ یهودیان‌ و عیسویان‌ هر دو می‌خواند.

بنا به‌ اعتقاد پیروان‌ شتبای‌، او کسی‌ بود که‌ در سال‌ 1666 عاقبت‌ به‌ ارض‌ موعود خواهد رفت‌ و دولت‌ یهود را در آنجا پایه‌گذاری‌ خواهد کرد. این‌ دوران‌ همچنین‌ با ظهور خاخام‌ دیگری‌ به‌ نام‌ نجمه‌ کوهین‌ مصادف‌ است‌ که‌ او نیز خود را مسیح‌ یهود خوانده‌ و پیروان‌ خود را به‌ تشکیل‌ دولت‌ اسرائیل‌ به‌ عنوان‌ مرکزی‌ برای‌ حکومت‌ جهانی‌ یهود دعوت‌ می‌کرد.

به‌ نظر می‌رسد این‌ حوادث‌ تاریخی‌ در دو دهه‌ اخیر به‌ نحوی‌ به‌ جامعه‌ غربی‌ بازگشته‌ و متأسفانه‌ گروهی‌ از هموطنان‌ مسلمان‌ ما را هم‌ زیرکانه‌ فریب‌ داده‌ است‌. این‌ نویسنده‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از محققان‌ مسأله‌ مهدویت‌، از موج‌ سواری‌ جماعتی‌ که‌ به‌ گمان‌ انتظار وجود مقدس‌ امام‌ عصر( روحی‌ فداه‌) به‌ آسیاب‌ دشمن‌ آب‌ همکاری‌ می‌ریزند، به‌ شدت‌ اظهار برائت‌ کرده‌ و همه‌ کارشناسان‌ فن‌ را به‌ لزوم‌ بحث‌ از آسیب‌شناسی‌ قضیه‌ مهدویت‌ و پالایش‌ این‌ مبحث‌ از عناصر تلمودی‌ هشدار می‌دهم‌.

استقبال‌ از جنگ‌ در شرایطی‌ که‌ دشمن‌ صهیونیستی‌ خود را تا بن‌ دندان‌ مسلح‌ کرده‌ و بر اندیشه‌ خام‌ گروهی‌ متعصب‌ سوار گشته‌، نه‌ نشان‌ شجاعت‌، بلکه‌ بهانه‌ دادن‌ به‌ دست‌ گروهی‌ است‌ که‌ قائمه‌ مسیحیان‌ جهان‌ را در جهت‌ وقوع‌ یک‌ جنگ‌ صلیبی‌ نوآیین‌، ساماندهی‌ کرده‌اند. در این‌ بحران‌ صحبت‌ از صلح‌ جهانی‌ و معرفی‌ چهره‌ حقیقی‌ و معصوم‌ امام‌ عصر به‌ عنوان‌ موعود مشترک‌ ادیان‌، وظیفه‌ای‌ است‌ بس‌ سترگ‌ که‌ مع‌الاسف‌ به‌ شدت‌ به‌ آن‌ بی‌اعتنایی‌ می‌شود. جامعه‌ جهانی‌ در حال‌ حاضر نیازمند درکی‌ متقابل‌ درباره‌ مسأله‌ موعود و فهم‌ وحدت‌ این‌ موجود منتظر است‌. این‌ بنده‌ در بسیاری‌ از مقالات‌ خود به‌ انطباق‌ موعود منتظر مسیحیان‌ بر امام‌ عصر ما(عج‌)، تأکید کرده‌ و به‌ همدلی‌ همه‌ ادیان‌ در این‌ باره‌ فرا خوانده‌ام‌.

در این‌ مقام‌ نیز همگان‌ را به‌ مفاهمه‌ در این‌ باره‌ فرا می‌خواند و گویندگان‌ مذهبی‌ و نویسندگان‌ کتب‌ و مقالات‌ عامه‌ پسند را از پرداختن‌ به‌ موضوعات‌ اختلافی‌ و یا افتادن‌ در دام‌ فعالیت‌های‌ تبلیغی‌ رسانه‌های‌ غربی‌ پرهیز می‌دهم‌. هدف‌ فعلی‌ دشمن‌ ایجاد اختلاف‌ در میان‌ پیروان‌ ادیان‌ از طریق‌ برخوردهای‌ دینی‌ و معرفی‌ حجج‌ ساختگی‌ برای‌ منتظران‌ مسیح‌ و مقتدای‌ او مهدی‌ است‌. امروزه‌ کم‌ نیستند سایت‌های‌ رایانه‌ای‌ و رسانه‌های‌ دیداری‌ و شنیداری‌ متعددی‌ که‌ افراد شناخته‌ شده‌ یا کم‌ و بیش‌ ناشناخته‌ای‌ را به‌ عنوان‌ امام‌ عصر معرفی‌ می‌کنند. چنانکه‌ از سوی‌ دیگر تلاش‌ بر تخریب‌ چهره‌ این‌ افراد و ستاندن‌ محبوبیت‌ آنهاست‌. در این‌ حالت‌ توجه‌ ساده‌اندیشان‌ به‌ گروهی‌ خاص‌ از افراد به‌ عنوان‌ مصادیق‌ خاص‌ جلب‌ و پس‌ از شکست‌ محتمل‌ یا تخریب‌ وجهة‌ او، کلیت‌ اندیشه‌ انتظار زیر سؤال‌ می‌رود. چیزی‌ که‌ در شب‌ ژانویه‌ سال‌ دو هزار میلادی‌ و در بسیاری‌ کشورهای‌ جهان‌ با آن‌ مواجه‌ بودیم‌.

صهیونیسم‌ یهودی‌ و مسیحی‌ از یک‌ سو با معرفی‌ چند سال‌ آینده‌ به‌ عنوان‌ دوران‌ ظهور، سیستم‌ سیاسی‌ حاکم‌ بر ایالات‌ متحده‌ را به‌ عنوان‌ یگانه‌ منجی‌ بشریت‌ تبلیغ‌ می‌کند و از سوی‌ دیگر با تراشیدن‌ موعودهای‌ دروغین‌، اذهان‌ خام‌ ساده‌اندیشان‌ را به‌ سوی‌ دست‌نشاندگان‌ مزدور خود متوجه‌ می‌سازد. تقابل‌ بن‌لادن‌ با ایالات‌ متحده‌ بی‌تردید یک‌ بازی‌ سیاسی‌ است‌ که‌ نمونه‌ نازل‌ آن‌ را در پیروزی‌ موقت‌ اعراب‌ در صحرای‌ سینا شاهد بودیم‌. پیروزی‌ ظاهری‌ و موقتی‌ که‌ نتیجه‌ باطنی‌ آن‌ حاکمیت‌ چند ساله‌ انور سادات‌ رئیس‌ جمهور معدوم‌ مصر و امضای‌ قرارداد صلح‌ کمپ‌دیوید بود. قرارداد صلحی‌ که‌ پیروزی‌ صوری‌ اعراب‌ در جنگ‌ با اسرائیل‌ مقدمة‌الجیش‌ آن‌ و عامل‌ خواب‌ خرگوشی‌ مسلمانان‌ محسوب‌ می‌شد. همین‌ بازی‌ در اثنای‌ جنگ‌ کویت‌ تکرار شد و ساده‌اندیشی‌ تحلیل‌گران‌ ناآگاه‌ که‌ صدام‌ و بوش‌ پدر را در برابر هم‌ می‌دیدند، به‌ استقرار نیروهای‌ نظامی‌ غرب‌ در کل‌ منطقه‌ خلیج‌ و ترکیه‌ انجامید. اگر انورسادات‌ فراماسونری‌ بود که‌ در قالب‌ قهرمان‌ نبرد با اسرائیل‌ جلوه‌ کرد، صدام‌ نیز مزدوری‌ است‌ که‌ از آبشخور سیستم‌ سیاسی‌ غرب‌ تغذیه‌ می‌شود.

در شرایط‌ خطیر حاضر که‌ ساخت‌ بنای‌ سلیمان‌ (هیکل‌) سرعتی‌ روزافزون‌ به‌ خود گرفته‌ و اسرائیلیان‌ کاشف‌ گوساله‌ زردی‌ که‌ چند سال‌ پیش‌ در اورشلیم‌ (بیت‌المقدس‌) پیدا شد، در جهت‌ تحقق‌ آن‌ تلاش‌ می‌کنند، همنوایی‌ با منادیان‌ علائم‌ ظهور صهیونی‌، همراهی‌ با نظریه‌پردازان‌ سیاسی‌ غربی‌ است‌. این‌ همه‌ از ساده‌اندیشی‌ دینداران‌ عوام‌ حکایت‌ می‌کند که‌ معرفت‌ امام‌ زمان‌ را با دامن‌ زدن‌ به‌ احساسات‌ عمومی‌ برابر می‌گیرند. در متون‌ دینی‌ ما اگر چه‌ بر علایم‌ ظهور تأکید شده‌؛ اما در عین‌ حال‌ توقیت‌ زمان‌ ظهور کفر و قائل‌ به‌ آن‌ کذاب‌ دانسته‌ شده‌ است‌ و شاید به‌ همین‌ علت‌ بر لزوم‌ کتمان‌ دیدار یار غایب‌ از سوی‌ مشافهان‌ و تکذیب‌ مدعیان‌ از سوی‌ مستمعان‌ تا به‌ این‌ اندازه‌ تأکید کرده‌اند. اشتباه‌ تاریخی‌ شیعیان‌ تندرو در زمان‌ امام‌ صادق‌(ع‌) باعث‌ شد تا در یک‌ فریب‌ عمومی‌، حکومت‌ عباسی‌ بر جان‌ ومال‌ و ناموس‌ مسلمانان‌ حاکم‌ شود و علی‌رغم‌ منع‌ مؤکد امام‌ صادق‌(ع‌) از همراهی‌ با منادیان‌ سیاه‌ جامه‌ عباسی‌، علویانی‌ از زمره‌ سادات‌ حسنی‌ آتش‌ بیار این‌ معرکه‌ شوند. امام‌ که‌ از فرقه‌ پروری‌ دشمنان‌ آل‌ محمد(ص‌) خبر داشتند، ضمن‌ رد دعوت‌ ابومسلم‌ خراسانی‌ این‌ دسته‌ از سادات‌ ساده‌ اندیش‌ را از همکاری‌ با عباسیان‌ بازداشتند؛ اما دریغ‌ و درد که‌ به‌ این‌ هشدار توجهی‌ نشد و بلکه‌ خود شیعیان‌ ـ تحت‌ تأثیر اندیشه‌ انتظار و شبهه‌ مصداقی‌ ـ به‌ فرق‌ مختلف‌ تقسیم‌ شدند. آیا جز این‌ است‌ که‌ محمد حنیفه‌ همان‌ امام‌ منتظر دانسته‌ شد و یا فرقه اسماعیلیه‌ در عوض‌ قبول‌ امامت‌ امام‌ هفتم‌ (امام‌ کاظم‌(ع‌)) برادر متوفای‌ آن‌ حضرت‌ را به‌ عنوان‌ مهدی‌ منتظر به‌ امامت‌ برگزیدند.

ماه‌های‌ آینده‌ آبستن‌ حوادثی‌ است‌ که‌ عبور از آنها جز به‌ درایت‌ شیعیان‌ منتظر از یک‌ سو و قائمه‌ مسیحیان‌ با ایمان‌ از سوی‌ دیگر ممکن‌ نیست‌. مهدی‌ و مسیح‌ به‌ همه‌ آزاداندیشان‌ جهان‌ تعلق‌ دارند و ایجاد هرگونه‌ تقابل‌ صوری‌ در پیروان‌ آنها همان‌ خواسته‌ای‌ است‌ که‌ طراحان‌ تز حکومت‌ جهانی‌ صهیون‌ دنبال می کنند.


 


 


[ چهارشنبه 89/2/15 ] [ 9:30 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]

نشانه های ظهور

  خروج سفیانى نام این فرد پلید که رهبرى جبهه ‏ى باطل و نیروهاى مهدى ستیز را به عهده خواهد داشت، عثمان‏ بن عنبسةبن ابى سفیان است که از ابوسفیان مشرک معروف صدر اسلام نَسَب مى‏برد. و همو لشکرى را تجهیز نموده براى مقابله‏ ى با امام به سوى مکه روانه مى‏کند که زمین در صحراى البیداء، آنان را در کام خود مى‏کشد. به مدت  9ماه بر نواحى پنجگانه‏ ى دمشق، حمص، اردن، حلب و قنسرین حکومت خواهد کرد و خون‏هاى زیادى را خواهد ریخت تا این که سرانجام در منطقه‏ ى فلسطین شرقى به دست سپاهیان صاحب الزمان (عج) اسیر شده و در کنار دریاچه‏ ى (طبریّه) چونان گوسفندى سر از بدنش جدا مى‏گردد.

2 - ظهور شصت کذّاب که مدعى نبوت‏اند.

3 -  قیام دوزاده تن از آل ابى طالب که مردم را به خود مى‏خوانند و سوداى پیشوایى دارند.

4 -  قتل نفس زکیّه]

( درباره ى او توضیحى در پایان این فصل ارایه مى‏شود).

  5- قیام یمانى [26] (  در پایان این قسمت، توضیحى درباره ‏ى وى خواهد آمد).

 6 - قیام سید خراسانى (شعیب بن صالح) و خروج پرچم‏هاى سیاه از خراسان در حمایت از موعود امم.

7 -  ظهور مرد مغربى از مصر و تسلط وى بر شام.

8 -  ورود پرچم‏هاى قیس و عرب به مصر.

9 - ورود پرچم‏هاى کنده به خراسان.

10  - پیاده شدن برادران ترک در (الجزیرة) (علامه سید محمد صدر معتقد است که مقصود از جزیره، سرزمین مابین النهرین در عراق است که در متون کهن بدین اسم نامیده مى‏شده است) و پیاده شدن رومیان در (الرملة) (آنچنان که یاقوت حموى در معجم البلدان / ج  / 3ص  69آورده است، الرملة شهر بزرگ و مرکزى منطقه ى فلسطین بوده که از بین رفته است).

 (2 - 2 علایم حتمى و غیر حتمى

 (نشانه‏ هاى مقطوع و نشانه‏ هاى مشروط)

 مسئله ‏ى یکم: توضیحى درباره‏ ى علایم غیر حتمى

 در برخى روایات، دسته‏اى از نشانه‏ هاى ظهور، علایم قطعى و تخلف‏ ناپذیر شمرده شده است و چنان که شیخ مفید 1در جلد دوم الارشاد صفحه ى  370و شیخ‏ الطائفه در الغیبة صفحات  265 - 263تصریح کرده ‏اند، این بدان معناست که سایر علایم مذکور در روایات، طبق قانون بداء مشروط و قابل تغییرند. قابل تغییر بودن نشانه ‏هاى غیر حتمى در منطق کلامى شیعه، به راحتى قابل توضیح است.

 مى‏دانیم که باور داشتن پدیده ‏ى (بداء) یکى از ویژگى‏هاى منظومه‏ ى کلامى شیعى است. در کتب معتبر و مصادر روایى اصلى شیعه، احادیث بداء فراوان به چشم مى‏خورد که هم از لحاظ سندى و هم از لحاظ دلالى، قطعى و کاملا قابل اعتمادند. مثلا در اصول کافى، کتاب توحید، بابى مستقل به مسئله بداء اختصاص یافته که مشتمل بر هفده حدیث است و نیز جناب صدوق؛ در کتاب التوحید، باب پنجاه و چهارم، یازده حدیث را در این خصوص گرد آورده است همچنان که علامه مجلسى 1در جلد چهارم موسوعه‏ ى بحار الانوار، هفتاد حدیث در این باره ذکر مى‏کند

 بداء در لغت به معناى (ظهور) است. در باره ‏ى معناى اصطلاحى آن، استاد المتکلمین شیخ مفید؛ مى‏گوید: بداء ظاهر گشتن امرى است که وقوعش بعید مى‏نموده است.

   

 همین تعریف از سوى متکلمان متأخر نیز مورد پذیرش قرار گرفته چنان که جناب ملاعبدالرزاق لاهیجى قدس سره مى‏نویسد: بداء ظهور امرى است که ظاهر، خلاف آن بوده باشد.[ باید توجه داشت که:

  1- بداء در خصوص امور مشروط صورت مى‏پذیرد[ و از آنجا که انسان‏ها به مشروط بودن آن حادثه‏ ى متوقع و نیز ماهیت شرط آن آگاهى ندارند، هنگامى که به جهت فقدان یا انعدام آن شرط خفى و تبدل مصلحت، رخداد مورد انتظار حاصل نمى‏شود و یا بالعکس، مردمان آن را غریب مى‏شمارند و برخى به استبعادش مى‏پردازند.

 2 - بداء در مرحله‏ ى (تقدیر) اتفاق مى‏افتد و نه در مرحله (قضا) و مربوط به (لوح محو و اثبات) است و نه (لوح محفوظ).

   3 - بداء ویژه ى امور تکوینى بوده  و به مثابه (نسخ) در امور تشریعى است چنان که معلم ثالث جناب میرداماد مى‏گوید:

 فالنسخ کانّه بداءٌ تشریعى و البداء کانّه نسخٌ تکوینى.

4 -  باور داشتن (بداء) اوج توحید نظرى و تعظیم و تقدیس حق سبحانه است چه آن که عصاره‏ ى ایمان بدین کریمه قرآنى است که: (کُلَّ یَوْمِ هُوَ فِى شَأن)

  بدین سبب در اثر وارد شده که: ما عُظِّمَ اللّهُ بمثل البداء و عمل بر طبق بداء و مشیت جاریه‏ ى الهى، نهایت خاکسارى و کمال عبودیت و تسلیم در برابر اراده و فرمان ربوبى است. به راستى که: ما عُبِد اللَّهُ بشى‏ءٍ مثل البداء

 . مبحث بداء داراى ظرایف و نکات زیادى است

  که در اینجا از ذکر آن‏ها صرف نظر مى‏کنیم و به بحث خود و نشانه‏ هاى غیر قطعى و مشروط بازى مى‏گردیم.

 بر پایه ى آنچه گذشت، حدوث برخى از نشانه ‏هاى ظهور مشروط به شرایطى است که ما از آن‏ها بى‏اطلاعیم و ممکن است با فقدان این شرایط، آن نشانه‏ها پدیدار نگردد. در این میان نکته‏ ى بسیار ظریف و حائز اهمیت، رابطه‏ ى میان نشانه ‏هاى غیر حتمى و مسئله‏ ى بداء ازیک سو و دعا براى تسریع ظهور و تعجیل در فرج حضرت صاحب الامرعلیه السّلام  از سوى دیگر است.

 مى‏دانیم که توصیه‏هاى فراوان و سفارش‏هاى مؤکدى از سوى ائمه هدى‏علیهم السّلام  مبنى بر لزوم، الحاح و اصرار در دعا براى تسریع فرج ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه) (مانند دعاى معروف اللهمّ عجّل لولیک الفرج و العافیة و النصر و امثال آن) به ما رسیده است.

  و شاید از همه مهم‏تر دستور صادره از ناحیه مقدسه‏ ى شخص امام زمان‏ علیه السّلام باشد که در توقیع ارسال شده براى اسحاق بن یعقوب وارد شده است؛ حضرت در آنجا مى‏فرمایند: (...واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج...) و بیش از پیش براى تعجیل فرج دعا کنید.

 و از طرفى نیز مى‏دانیم که دعا -مانند صدقه و برّ به والدین- بر مقدّرات تکوینیه (امور محتمل الوقوع و مشروط ى که در لوح محو و اثبات، درج شده و عواملى چون دعا و صدقه در شروط آن‏ها تغییراتى را ایجاد مى‏کنند) تأثیر مى‏گذارد.

 رُوِىَ عَن النبى‏صلى الله علیه و آله  انه قال: (لایَنْفَعُ الحَذَرُ مِن القَدَرِ ولکنَّ اللّهَ یَمْحُو بالدعاءِ ما یَشاءُ مِن القَدرِ)

 از رسول خداصلى الله علیه و آله  نقل شده که فرمود: (فرار از تقدیر الهى سودى ندارد ولى خداوند با دعا مقدراتى را که بخواهد محو مى‏سازد).

 (عالم عامل و حکیم متأله جناب میرداماد 2رساله ى وزین خود را چنین نامیده: (نبراس الضیاء در شرح باب بداء و اثبات سودمندى دعا) تا این نکته را به مخاطب بفهماند که دعا بر پایه‏ ى قانون بداء مى‏تواند کارگر افتد و سودمند واقع شود).

 از آنچه گذشت مى‏توان دو نکته را که هر یک مکمل دیگرى است، اسنتناج کرد:

1 - تشویق ائمه هدى‏علیهم السّلام  به دعا براى تسریع فرج، بیانگر آن است‏که حصول فرج و فرا رسیدن ظهور داراى یک زمان صد در صد تعیین شده و غیر قابل تغییر نیست؛ بر این پایه، نشانه ‏هایى که براى زمان ظهور بیان شده (غیر از علایم حتمیّه) و در مرتبه‏ ى قدر و در لوح محو و اثبات مضبوطند، قابل تغییر و تبدّل و تقدّم و تأخّر بوده و بداء در آن‏ها محتمل است.

 2 - محتوم معرفى شدن برخى از علایم از سوى ائمه هدى‏علیهم السّلام  که به دلالت التزامى بیانگر غیر قطعى و محتمل الوقوع بودن برخى دیگر از نشانه‏ هاى ظهور است، نوید بخش این حقیقت مسئولیت‏ آور و شورآفرین است که مهدى‏باوران باید مسئله دعا براى تعجیل در ظهور حضرت ولى عصرعلیه السّلام  را به شکل خیلى جدى و امیدوارانه پى بگیرند و بیش از پیش بر روى آن سرمایه‏گذارى کنند و باور کنند که خداوند سبحان استجابت ادعیه را ضمانت فرموده است؛ (أُدعُونى اَسْتَجِبْ لَکُمْ)

  و مى‏دانیم که (اِنَّ اللّه لایُخْلِفُ المیعاد).[

   مسئله دوم: علایم حتمى

 روایات زیادى وارد شده که دسته‏اى از نشانه‏ ها را در کنار یکدیگر به عنوان علایم تخلف‏ ناپذیر ظهور معرفى کرده است. اینجا در ضمن نقل روایات یاد شده به ذکر علایم مورد نظر مى‏پردازیم:

 +  فضل بن شاذان به اسناد خود از امام باقرعلیه السّلام  روایت مى‏کند که حضرت فرمود: خروج سفیانى و نداى آسمانى و اختلاف بنى‏عباس بر سر حکومت و به قتل رسیدن نفس زکیّه و طلوع خورشید از مغرب، حتمى است.[3]

    + حمران بن أعین از امام صادق‏ علیه السّلام  نقل مى‏کند که حضرت ابراز داشتند:

 امورى که پیش از قیام قائم [علیه السّلام] قطعا به وقوع مى‏پیوندد، عبارت است از: خروج سفیانى، فرو رفتن زمین در منطقه‏ ى البیداء، قتل نفس زکیه و نداى آسمانى.[4]

 

  + شیخ صدوق 1به اسناد خود از عمر بن حنظلة حکایت مى‏کند که شنیدم امام صادق‏علیه السّلام  فرمود: پنج علامت قطعى وجود دارد که پیش از قیام قائم [علیه السّلام ] رخ خواهد داد: قیام یمانى، خروج سفیانى، صیحه‏ ى آسمانى، به قتل رسیدن نفس زکیّه و فرو رفتن زمین در البیداء.[5]

 

 اخبار زیادى نیز در دست است که برخى از این علایم را به تنهایى، نشانه‏ ى قطعى معرفى کرده‏ اند؛ مثلاً خروج سفیانى، یا صیحه ى آسمانى و یا کشته شدن نفس زکیه یا خسف بیداء علایمى هستند که هر یک محتوم شمرده شده ‏اند.

 

 مسئله سوم) نکاتى در باره‏ ى برخى از نشانه‏ هاى مهم

 نکته یکم: نفس زکیّه و سید حسنى

 مشهور آن است که نفس زکیّه

  در مکّه و میان رکن و مقام ابراهیم در  25ذى الحجّه به قتل مى‏رسد و میان قتل او و ظهور بیش از پانزده شب فاصله نیست

 . او جوانى است که در مدینه براى یارى و نصرت آل محمد (صلوات اللَّه علیهم اجمعین) به پا مى‏خیزد -از این رو در برخى از احادیث از وى با عنوان (مستنصر)

  یاد شده است- و هنگامى که سپاه سفیانى به مدینه مى‏رسد، برادر او را مى‏کشد

  و وى به حرم امن الهى - مکّه - مى‏گریزد و در آنجا مظلومانه ذبح مى‏شود و این هتک حرمت حریم امن الهى و جنایت وحشیانه، سبب نزول غضب الهى بر سفیانیان مى‏گردد

 . در برخى احادیث، اسم او (محمد بن الحسن) ضبط و معرفى شده است.

 

 لکن افزون بر (نفس زکیّه)، در روایات باب از دو تن دیگر نیز یاد شده است: سید حسنى و فردى هاشمى.

 در میان محققان و مهدى پژوهان متأخّر و معاصر در تشخیص این سه تن، اختلاف نظر به چشم مى‏خورد؛ در باره نفس زکیّه و دو تن دیگر چهار نظریه وجود دارد:

 1 - نفس زکیّه شخصى است به نام محمد بن الحسن که میان رکن کعبه و مقام ابراهیم کشته خواهد شد. از فحواى این نظریه و تعابیر قائل آن چنین استنباط مى‏شود که نفس زکیّه، از سادات حسنى و در واقع همان سید حسنى است.

 

 2-  نفس زکیّه، فردى به نام محمدبن عبدالله‏ بن الحسن‏بن الحسن‏بن، على‏بن ابى طالب بوده و همان علوى به پاخاسته‏ ى زمان ابى جعفر منصور، خلیفه ى عباسى است. او معاصر با امام صادق‏علیه السّلام  بود و پس از قیام به دست منصور کشته شد.

 

3 -  نفس زکیّه مجاهدى است از زمره ى بسترسازان ظهور که رهبرى عدّه‏اى از عاشقان امام مهدى‏علیه السّلام  را بر عهده دارد و در راه حضرت در میان هفتاد تن از علماى زمانه در منطقه ‏اى پشت شهر کوفه به شهادت مى‏رسد.

 او غیر از سید هاشمى تبارى است که در مکه و بین رکن کعبه و مقام ابراهیم ‏علیه السّلام  سر از تنش جدا مى‏شود و این هر دو، غیر از سید حسنى هستند که به قتل مى‏رسد.

 

4 - نفس زکیّه، سیّدى والا تبار و حسینى نسب است و هموست که مظلومانه در  25ذى الحجه سر مبارکش در حرم امن الهى مکه مکّرمه از تن جدا مى‏شود و کمى پیش از ذبح شدن وى، سیّدى هاشمى و حسنى تبار در کوفه به همراه هفتاد تن از علماى امت به دست سپاهیان سفیانى و در اثناى ورود سپاه مجاهد خراسانى از طریق شهرهاى قصر شیرین و خانقین به شهادت مى‏رسد. طبق این نظریه، رجل هاشمى و سید حسنى یک تن مى‏باشند.

 

 نکته دوّم: یمانى، حق جو یا باطل پیشه

 یمانى فردى است که از یمن قیام مى‏کند. او از نسل زید بن على بن الحسین ‏علیهما السّلام  مى‏باشد.

 

 او و سفیانى و خراسانى هر سه در یک روز حرکت خود را آغاز مى‏کنند و پرچم‏هاى خود را برمى‏افرازند.

 

 از ائمه طاهرین‏ علیهم السّلام  روایاتى نقل شده مبنى بر این که در میان این سه پرچم، لوایى هدایتگرتر از پرچم یمانى نیست. زیرا او به حق و صراط مستقیم دعوت مى‏کن

 . از این رو توصیه شده به سوى وى بشتابید و در سلک او درآیید و حرام است کسى با وى مقابله کند که هر کس چنین کند از اهل آتش خواهد بود.

 (قابل توجه این که مى‏دانیم خراسانى هم چهره ى مثبتى بوده و از زمینه ‏سازان ظهور و داعیان به سوى صاحب الامرعلیه السّلام  است. بر این پایه، یمانى داراى فضایل بیشترى است که پرچمش نزدیک‏تر به حق و صواب معرف شده است).

 با این همه در کتاب وزین (حدیقه الشیعة) -که اکثر قریب به اتفاق کتاب‏شناسان آن را اثر فقیه متبحّر و عالم برجسته مرحوم مقدس اردبیلى صاحب مجمع الفائدة و البرهان (متوفاى  993ه? ق) مى‏دانند- مى‏خوانیم: (...سفیانى ملعون که از اولاد عقبة بن ابى سفیان ملعون است و یمانى نیز که ملعون دیگر است [؟!] ، هر دو در یک سال خروج کرده باشند...)

 

 و این قضاوتى است که نگارنده ى این سطور، تا به حال مؤیدى براى آن نیافته است.

 نکته سوّم: اختلاف کدام بنى العباس و بر سر کدام حکومت

 پیش از این روایاتى را نقل کردیم که نشانه‏ هاى ظهور را بیان مى‏داشتند و از جمله این نشانه‏ ها به اختلاف بنى العباس بر سر مسئله حکومت تصریح شده بود، پرسشى که به ذهن خطور مى‏کند این است که مگر بنى العباس منقرض نشده‏ اند؟ اگر جواب مثبت است، پس مقصود چیست؟ در مقام پاسخ گویى به این سؤال، یکى از دو جواب ذیل را مى‏توان مطرح ساخت:

 پاسخ نخست: آنچه منقرض شد دستگاه خلافت عباسى بود و نه نسل بنى العباس و با عنایت به این نکته، جاى هیچ گونه استبعادى وجود ندارد که از تبار عباسیان، طایفه ‏اى پدیدار شوند و در زمان ظهور بر سر دستیابى به قدرت با یکدیگر به نزاع بپردازند؛ نسل آنان نیز به موازات نسل بنى امیه و سفیانیان - که سفیانى نیز بر پایه ى روایات از همین خاندان است - و نیز نسل هاشم - ذرارى زهراى بتول ‏علیها السّلام  - امتداد خواهد یافت. ابن ابى زینب نعمانى 1حدیثى را روایت مى‏کند که طى آن حسن بن جهم از ثامن الائمه (علیه الآف التحیة و الثناء) مى‏پرسد:

 (خدایتان توفیق دهاد! مردمان گویند: سفیانى پس از سقوط عباسیان بر خواهد خاست. امام‏ علیه السّلام  مى‏فرمایند: دروغ مى‏گویند؛ او زمانى بپاخیزد که آنان هنوز بر مرکب قدرت سوارند).

 پاسخ دوّم: طرح سؤال فوق از یک پیش داورى نادرست ناشى شده است و آن این که نشانه‏ هاى ظهور همگى مقارن با ظهور یا کمى پیش از آن و متصل بدان رخ خواهند داد، در حالى که این چنین نیست. زیرا پاره‏اى از علایم ظهور، منفصل‏اند. روز موعود - روزى که وعده‏ ى حاکمیت صالحان و مستضعفان تاریخ به موحدان و عدالت‏خواهان داده شده است - بشارتى بوده که تمامى ادیان و کتب آسمانى آن را پیش‏بینى کرده و از آن خبر داده‏اند و خداوند سبحان، نشانه‏ هاى نزدیک شدن تدریجى آن روز را در امتداد خط سیر تاریخ منتشر ساخته است تا فروغ امیدى باشد در دل منتظران؛ و در این میان یکى از نشانه‏ هاى منفصل، بروز تفرقه و اختلاف بین یکى از سلسله‏ هاى استکبارى به نام عباسیان و زوال دولت ایشان بوده است چنانکه هنگام سیطره‏ ى ترکان سلجوقى و آل بویه، اختلافات و ضعف آنان بالا گرفت تا آن که سرانجام آخرین خلیفه‏ ى عباسى (المستعصم باللَّه) به سال  656هجرى قمرى به دست هولاکو خان مغول از اریکه خلافت غصبى به زیر کشیده شد

 

 و به همین صورت، وقوع جنگ‏هاى صلیبى میان مسلمانان و مسیحیان اروپا به عنوان یکى دیگر از نشانه‏ هاى ظهور در اخبار وارد شده است

  همان گونه که زوال دولت بنى امیه نیز در مأثورات و اخبار این باب پیش‏بینى شده است

  و علایم دیگرى که به تدریج و هر از چندگاه رخ مى‏دهند و تسلسل تاریخى نشانه‏ هاى ظهور را باعث مى‏شوند.

 


[ جمعه 88/12/14 ] [ 9:17 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

((عکس شهید میر یوسف سید لو))...... گوشه ای از وصیت نامه............... ای،حبیب من در نهایت می خواستم راهی را طی کنم که طیران فرشتگان و راهنمائیهای فرشتگان آن را نشان داده،می خواستم پرواز کنم ولی بالهایم شکسته بود می خواستم به پیش معشوق بشتابم ولی قامهایم قدرت راه رفتن را نداشت. در مواقعی زبانم می خواست بگوید آمادة آمدن هستم ولی صدا یم در نمی آمد الهی آبرویی به درگهت ندارم ولی دلم می خواهد آبرومندانه و پاک به درگهت بیایم با اینکه گناهانم مانع از این کار است الهی العفو،العفو. . .
برچسب‌ ها
شعر (51)
مهدی (38)
gif (32)
عکس (32)
جمعه (28)
ظهور (28)
gifs (25)
غزه (25)
شهید (22)
شهدا (21)
هریس (21)
دختر (20)
توبه (17)
نماز (17)
غیبت (17)
گناه (16)
بهشت (15)
قیف (15)
منجی (15)
خدا (14)
شهوت (14)
جنسی (11)
دعا (11)
عراق (11)
زن (11)
دل (10)
حدیث (10)
آقا (9)
وضو (9)
عشق (8)
پسر (8)
قلب (7)
حجت (6)
حرم (6)
جنگ (6)
بیا (5)
سکس (5)
شب (5)
صبح (5)
فرج (5)
مرد (4)
قبر (4)
غم (4)
عمر (4)
عمل (4)
علی (4)
آتش (4)
9 دی (4)
جان (4)
چشم (4)
بغض (3)
پول (3)
اشک (3)
خشم (3)
دوا (3)
ذکر (3)
سنی (3)
سفر (3)
شام (3)
ظهر (3)
عید (3)
غزل (3)
قضا (3)
قم (3)
گل (3)
گرگ (3)
ماه (3)
نفس (3)
یار (3)
کور (2)
مکه (2)
ناب (2)
ناز (2)
مصر (2)
هوس (2)
لذت (2)
لطف (2)
گدا (2)
آرشیو مطالب
امکانات وب

آمار واطلاعات
بازدید امروز : 176
بازدید دیروز : 145
کل بازدید : 1670415
کل یادداشتها ها : 828